کد مطلب:151466 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:264

گفتار پیامبر
دیدیم كه پیامبر - پس از آن رفتار - چنین می گوید:

«حسین منی و انا من حسین»

(حسین از من است و من از حسین ام)

این كه حسین از پیامبرست، واقعیتی است روشن؛ زیرا حسین، نوه ی پیامبر و پسر دخت اوست؛ او را زهرا، دردانه ی رسول، از همسرش، علی، پسر عم رسول، به دنیا آورده است.

پس برغم وضوح این معنا كه «حسین از پیامبر است»، چرا پیامبر آن را اعلام می كند، و از اعلام آن چه می خواهد؟

آیا این، تاكیدی است از جانب پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بر آن كه علی، پدر حسین، همانا «نفس رسول» است - یعنی حقیقتی كه آیه ی مباهله اعلام نمود [1] و در فقره ی 5 آمد؟

یا آنكه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - می خواهد با جمله ی «حسین منی» ادامه ی آن - یعنی: «و انا من حسین» - را زمینه سازی كند؟ جمله ای كه براستی پرسش انگیز است: چگونه پیامبر از حسین است؟!

پاسخ این است كه پیامبر، پس از رسالت، دیگر یك تن نبود، بلكه یك مثال و رمز و نماد بود كه رسالت با همه ی رویه ها و شكوهمندی اش در آن نمودار می گردید. زندگی او، رسالت او بود، و رسالت او، زندگی او.

روشن است كه هر پدر ر طول زندگانی فرزندی از خود بر جای می گذارد تا جانشین او و استمراربخش هستی او باشد؛ آنگاه تا پای مرگ از او دفاع می كند و حریصانه برای تندرستی و آسودگی اش می كوشد، زیرا كه او را وجودی دیگر از


برای خویشتن به حساب می آورد!

هرگاه در زندگی مادی پیوند پدر و فرزند چنین باشد، حسین - علیه السلام - برای احیای رسالت محمدی بیش از این كوشیده و بیش از آنچه پدری برای فرزندش نثار می كند، نثار كرده است. درواقع او در راه پاسداری رسالت، همه ی دارائیهای گرانبهای خویش، حتی جگرگوشگانش، یعنی فرزندان خرد و كلان خود را، تقدیم نمود، و با خون خود و ایشان، ریشه های درخت رسالت را سیراب كرد.

حسین - علیه السلام - بیش از آنچه یك پدر به فرزندش تقدیم می كند، تقدیم رسالت نمود؛ بنابراین، او رسالت را از فرزندان خویش گرامی تر داشته است؛ و شگفت نیست كه این رسالت «از او» (/ «منه») باشد.

پس از كربلاء، همگان دانستند رسالتی كه محمدیة الوجود بود، حسینیة البقاء شد.

پس رسالت محمدی كه وجود پیامبر را بازمی نمود، در روزگاری كه با دستان بزه ناك امویان نابود می شد، «از حسین» جانی تازه گرفت؛ و پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - ازین روی، فرمود: «... و انا من حسین» (/... و من از حسین ام).

گفتارهای روشن و روشنگر پیامبر درباره ی حسین، در همین حد نیست؛ بلكه نصوص دیگری هم هست كه ابعادی ژرف از پیوند میان حسین و نیایش را نشان می دهد و از توجه و عنایت بلیغ و هماره ی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - در حق دو نواده ی خویش، حسن و حسین، نشات می گیرد.

از جمله، درباره ی این دو فرمود:

[60 - 58] : «الحسن و الحسین هما ریحانتای من الدنیا [2] «(یعنی: حسن و حسین، این دو، دو گل خوشبوی من از این جهان اند).

حتی پیامبر پدرشان، یعنی علی - علیه السلام - را كنیه ی «ابوالریحانتین» [پدر دو گل خوشبوی] داد و به او گفت:

[160 - 159] «سلام علیك، اباالریحانتین اوصیك بریحانتی من الدنیا،


فعن قلیل ینهد ركناك، والله خلیفتی علیك» [3] (یعنی: سلام بر تو، ای ابوالریحانتین! تو رابه دو گل خوشبوی خود از این جهان سفارش می كنم؛ چه دیری نمی گذرد كه دو ركن تو فروخواهد ریخت، و خداوند خلیفه ی من است بر تو) [4] .

هنگامی كه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - درگذشت، علی - علیه السلام - گفت: این، یكی از آن دو ركن.

و هنگامی كه فاطمه - علیهاالسلام - وفات یافت، علی - علیه السلام - گفت: این، ركن دیگر.

حال دیگر برای علی، پس از برادرش، رسول، و پس از فاطمه ی زهرای بتول، حسن و حسین بهترین مایه ی خوشدلی بودند. علی - علیه السلام - با نگریستن به این دو شاد می شد و از شباهتی كه به رسول خدا داشتند محظوظ می گردید و آن دو را می بوئید؛ همانگونه كه در نظر پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - دو گل خوشبوی اش بودند و آن حضرت به فاطمه می فرمود:

[124] «دو پسرم را برایم صدا بزن» آنگاه آن دو را می بوئید و در آغوش می گرفت. [5] .

مشهور است كه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود:

[82 - 62] «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة» [6] (یعنی: حسن و حسین سرور جوانان بهشتی اند).

این حدیث را این كسان از صحابه روایت كرده اند: پدرشان علی - علیه السلام -، خود امام حسین، ابن عباس، عمر بن خطاب، ابن عمر، ابن مسعود، مالك بن حویرث، حذیفة بن الیمان، ابوسعید خدری، انس بن مالك،.


در برخی گزارشهای این حدیث، تكمله ی مهمی می یابیم، بدین صورت كه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فرموده است:

[69 و 71] «... و ابو هما خیر منهما» [7] (یعنی:... و پدر این دو، از این دو بهترست).

هرگاه بهشت، ماوای اهل خیر باشد و خداوند آن را برای حسن و حسین محتوم و این دو را به سیادت در بهشت مخصوص فرموده باشد، شان كسی كه بهتر از این دو است، یعنی پدرشان، علی - علیه السلام -، بسی والاتر است.

لیك در حدیثی كه درباره ی حسن و حسین است، چرا از پدرشان یاد شده است؟!

پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - با وحی در پیوندست و از رهگذر وحی می داند كه دشمنان اسلام در ادواری تیره و تار از تاریخ این دین، خواهند كوشید وارونه نمائی كنند و آوازه ی امام علی - علیه السلام - را - برغم شرافت نسب و دامادی پیامبر خدا و مقام پدری حسن و حسن - بد و زشت نمایند؛ این دشمنان تنها از راه جداكردن سبطین، یعنی حسن و حسین، از علی، توانستند توطئه ی خود را به پیش برند؛ بدین ترتیب كه حسن و حسین را به ارجمندی یاد می كردند و علی - علیه السلام - را گمراه می خواندند!!

لیك پیامبر، روزی كه سرانجام حسن و حسین و بهشتی بودن و سیادتشان را در بهشت اعلام كرد، جمله ای افزود: «و ابوهما خیر منهما» (یعنی: و پدر این دو، از این دو بهترست)؛ این جمله را افزود تا تاكید كند كسانی كه به دین اسلام منتسب اند، و پیامبر و حدیث و سنت را ارجمند می دارند، و می كوشند كه خاندان پیامبر و دو نواده ی بزرگوارش را - چون سرور جوانان بهشتی اند و چون از خویشان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستند - گرامی شمرند، ولی - به پیروی تعالیمی كه سیاست طاغیان و باغیان به ایشان املا كرده - از «علی» روی برمی گردانند...، آری، اینان بر روش و سیره ی پیامبر نیستند. چون هرگاه حسن و حسین شایستگیایی دارند كه به


واسطه ی آن سیادت بهشت را می یابند و روشن ترین این شایستگیها انتساب ایشان به پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - است كه حسن و حسین نوادگان او از دخترش فاطمه ی زهرا هستند، پدرشان هم دارای این شایستگی و انتساب است؛ زیرا كه او در نسب پسرعم پیامبر است؛ در كودكی پسرخوانده و پرورده ی او بوده است؛ بنا بر نص قرآنی نفس او به شمار می رود؛ در نسبت سببی داماد پیامبر است؛ او همسر فاطمه ی زهراست؛ علی از حسن و حسین بهترست، به سبب فضل ناشی از سبقت در اسلام و جهاد، و نیز به سبب همه ی ویژگیهائی كه آن دو از او اخذ كرده اند و او را برادر و جانشین پیامبر، همتای زهرا، پدر حسن و حسین، و پیشوای مسلمانان قرار داده است.

برغم وضوح این بیان صریح و شریف پیامبر، تحریف و حقیقت پوشی گمراهگری كه بنی امیه بر حجم آن افزودند و فضای جوامع اسلامی را از آن آكنده ساختند، مانع آمد كه امت به فضل علی - علیه السلام - تن در دهد. اینچنین بود كه حسین و مام او را ارجمند می داشتند ولی در خوارشماری و تضییع و انكار فضل علی - علیه السلام - و جدا ساختنش از حسین و فاطمه - علیهاالسلام - تلاش می كردند.

در حدیث آمده كه یكی از موالی حذیفه گفت:

[202] حسین در ایام حج دست مرا گرفته بود و مردی پشت سر ما بود كه می گفت: «خداوندا! او و مادرش را بیامرز». مرد این سخن را به درازا كشانید. پس حسین - علیه السلام - دست مرا رها كرد؛ بدان مرد روی نمود و فرمود: «امروز ما را آزردی!

برای من و مادرم آمرزش می خواهی، و پدرم را وامی گذاری!

حال آنكه او از من و از مادرم بهترست».



[1] يعني آيه ي 61 از سوره ي 3 كه پيشتر گذشت.

[2] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (118 / 7).

[3] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (123 / 7).

[4] يعني تو را به خدا سپردم و خدا پشت و پناهت باشد.

[5] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (120 / 7).

[6] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (119 / 7).

[7] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (119 / 7).